زندگی نامه و وصیت نامه شهید جهان‌آرا
زندگی نامه و وصیت نامه شهید جهان‌آرا
در وصیت‌نامه شهید جهان‌آرا آمده است: ای امام از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهرسقوط کرد من یک ماه به طور مداوم کربلا را می دیدم. هر روز که حمله دشمن بر برادران سخت می شد و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق خود می رفتم گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم:«ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را».

شهید سید محمدعلی جهان آرا در ۹ شهریور ماه ۱۳۳۳ در خرمشهر به دنیا آمد. او فعالیتهای سیاسی و مذهبی خود را از شرکت در جلسات مسجد امام صادق (ع) خرمشهر آغاز کرده بود و در سن ۱۵ سالگی تحت تاثیر جنبش امام خمینی (ره) وارد مبارزات سیاسی شد.

به گزارش دفاع پرس، بعد از سقوط خرمشهر و عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا مرحله جدیدی از جنگ آغاز شد. اولین گام در این مرحله شکستن محاصره آبادان بود. به دنبال این پیروزی که در مهر ۱۳۶۰ روی داد در روز هفتم مهرماه این سال، محمد جهانآرا فرمانده سپاه خرمشهر، سرلشگر فلاحی جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش، سرتیپ نامجو وزیر دفاع، سرتیپ فکوری جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش و شهید یوسف کلاهدوز قائم مقام فرمانده سپاه پاسداران راهی تهران شدند تا ضمن دیدار با امام خمینی (ره) گزارش عملکرد نیروها را به ایشان بدهند اما در میانه راه هواپیمای آنها سقوط کرد و همگی به شهادت رسیدند.

به همین مناسبت در این گزارش نگاهی داریم به زندگی شهید محمدعلی جهانآرا که شناخت هشده ترین شهید این جمع بود.

گروهی که برای عمل به مفاد عهدنامه خود روزه میگرفتند

در ابتدا شرکت او در این مبارزات تنها به برپایی جلسات تدریس و تفسیر قرآن و شرکت در مبارزات انجمنهای اسلامی دانشآموزان محدود میشد تا این که در اواخر سال ۱۳۴۹ به همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزبالله خرمشهر درآمد. افراد این گروه با هم میثاقی را نوشته و امضاء کردند و در آن متعهد شدند که تحت رهبری امام (ره) تا براندازی رژیم پهلوی از هیچ کوششی دریغ و از جان و مال خود برای رسیدن به این مقصود مضایقه نکنند.

اعضای این گروه برای عمل به مفاد عهدنامه خود و خودسازی بیشتر، روزه میگرفتند و عبادات خود را انجام میدادند. علاوه بر این، آنها برای انجام نبردهای چریکی خود ورزشهایی را در برنامه روزانه قرار داده بودند تا به آمادگی جسمی و روحی لازم برای انجام مبارزه دست پیدا کنند.

در سال ۱۳۵۱ این تشکل به وسیله عوامل نفوذی شناسایی و شهید جهانآرا به همراه سایر اعضای گروه دستگیر شدند. شهید جهانآرا پس از بازجویی در ساواک به علت سن کم به یک سال زندان محکوم و به زندان اهواز منتقل شد. جهان آرا پس از آزادی از زندان هم به مبارزات خود ادامه داد به طوری که ساواک او را احضار و تهدید کرد تا از فعالیتهای سیاسی کنارهگیری کند اما این تهدید بی ثمر بود و تنها باعث شد محمد و دوستانش فعالیتهای خود را به صورت مخفی ادامه دهند.

پیوستن به گروه منصورون و مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی

شهید جهانآرا پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۴ برای ادامه تحصیل راهی مدرسه عالی بازرگانی تبریز شد و برای شکلگیری انجمن اسلامی این مرکز دانشگاهی تلاش کرد. او در این زمان در تکثیر و پخش اعلامیههای امام خمینی (ره) فعالیت میکرد. جهان آرا در سال ۱۳۵۵ به دلیل ضرورتی که در تداوم جهاد مسلحانه احساس میکرد به گروه “منصورون” پیوست و از همین دوران بود که به دلیل مبارزات مسلحانه به زندگی کاملاً مخفی روی آورد.

با پیروزی انقلاب اسلامی در بیست و دوم بهمن ماه ۱۳۵۷ سید محمد پس از دو سال و نیم زندگی مخفی به خرمشهر برگشت. او در این مقطع، کانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر را تشکیل داد تا با بسیج مردم آنها را برای دفاع از انقلاب آماده کند. جهان آرا مسئولیت شاخه نظامی این کانون را برعهده گرفت و به آموزش برادران و سازماندهی آنها پرداخت. او با توجه به اطلاعاتی که از جنگ چریکی و شهری داشت، شهر را به چندین منطقه تقسیم کرد و مسئولیت حفاظت از هر منطقه را به عهده تیمهای مشخص نظامی گذاشت.

شاخه نظامی این کانون به عنوان واحد اجرایی دادگاه انقلاب عمل میکرد و توانست به کمک دادگاه انقلاب، عدهای از عمال حکومت نظامی و برخی از سرمایهداران بزرگ را دستگیر و مجازات کند.

نقش شهید جهانآرا در شکلگیری سپاه خرمشهر

شهید جهانآرا در شکلگیری سپاه خرمشهر نقش فعال و اساسی داشت و ابتدا مدتی مسئولیت واحد عملیات را به عهده گرفت. در این زمان، جریان خلق عرب سعی داشت با پشتیبانی حزب بعث عراق اعلام موجودیت کرده و با طرح اختلاف شیعه و سنی، برای تجزیه خوزستان و رویارویی همه جانبه با نظام جمهوری اسلامی ایران برخیزد. شهید جهانآرا در این شرایط به فرماندهی سپاه خرمشهر منصوب شد. او با بهکارگیری پاسدارن انقلاب و همکاری مردم، این آشوب را سرکوب و با عناصر فرصت طلب قاطعانه برخورد کرد تا این که خطر این گروهک برطرف شد.

رژیم بعثی عراق در غروب روز ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ شهر خرمشهر را زیر آتش گرفت و مطمئن بودند که با دو گردان نیرو ظرف مدت ۲۴ ساعت خواهند توانست آن را به تصرف خود درآورند و بعد از آن، از طریق پل ذوالفقاریه، به آبادان دسترسی پیدا کنند و در فاصله کوتاهی به اهواز رسیده و خوزستان را از ایران جدا نمایند. اما پیش بینی متجاوزین بعثی به هم ریخت و آنها در مقابل مقاوت دلیرانه مردم خرمشهر، مجبور شدند بخش زیادی از توان نظامی خود را (بیش از دو لشکر) در این نقطه، زمین گیر کرده و ۴۵ روز معطل شوند و در نهایت پس از عبور از دو پل کارون و بهمن شیر، آبادان را به محاصره در آورند.

زمانی که از پشت بیسیم شهادتنامه میخواندند

شهید جهان آرا در مورد یکی از صحنه های حمله به خرمشهر میگوید:

«امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را می دیدیم. بچه ها توسط بی سیم شهادتنامه خود را می گفتند و یک نفر پشت بی سیم یادداشت می کرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچه ها می خواستند شلیک کنند، گفتم: ما که رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانکها همه طرف را می زدند و پیش می آمدند. با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپی جی داشتیم، با بلند شدن از گودال، اولین تانک را بچه ها زدند. دومی در حال عقب نشینی بود که به دیوار یکی از منازل بندر برخورد کرد. جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت، با مشاهده عقب نشینی تانک، بلند شدم و فریاد زدم: الله اکبر، الله اکبر، … حمله کنید؛ که دشمن پا به فرار گذاشته بود….».

شهادت در اثر سانحه هوایی

در ساعت ۳۰/۱۹ دقیقه سه شنبه هفتم مهرماه ۱۳۶۰ (بعد از عملیات ثامنالائمه) یک فروند هواپیمای ۳۰ ــ ۱۳۰ از اهواز به مقصد تهران در حرکت بود تا بدن پاک و مطهر شهدا را به خانوادههایشان و مجروحین را به بیمارستانها برساند، که در منطقه کهریزک تهران دچار سانحه شد و سقوط کرد. از جمله شهدای این سانحه تیمسار سرلشکر شهید ولی الله فلاحی (جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سرتیپ شهید موسی نامجو (وزیر دفاع)، سرتیپ خلبان شهید جواد فکوری (مشاور جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سردار سرلشکر پاسدار شهید یوسف کلاهدوز (قائم مقام فرماندهی کل سپاه) و سردار سرلشکر پاسدار شهید سید محمد علی جهانآرا (فرمانده سپاه خرمشهر) بودند.

تحلیل رهبر معظم انقلاب از شهید جهانآرا

رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه تهران در سال ۱۳۸۲ درباره شهید جهانآرا گفتند: «من مایلم اینجا یادی بکنم از محمد جهان آرا، شهید عزیز خرمشهر و شهدایی که در خرمشهر مظلوم آن طور مقاومت کردند. آن روزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروی مسلح نداشت. نه که صد و بیست هزار (مانند بغداد) نداشت بلکه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانک تعمیری از کار افتاده را مرحوم شهید اقارب پرست که افسر ارتشی بسیار متعهدی بود از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر کرد. (البته این مال بعد است، در خود آن قسمت اصلی خرمشهر نیرویی نبود).

محمد جهان آرا و دیگر جوانهای ما در مقابل نیروهای مهاجم عراقی، یک لشکر مجهز زرهی عراقی با یک تیپ نیروی مخصوص و با نود قبضه توپ که شب و روز روی خرمشهر می بارید سی و پنج روز مقاومت کردند. همانطور که روی بغداد موشک می زدند، خمپاره ها و توپهای سنگین در خرمشهر روی خانه های مردم مرتب می بارید، اما جوانان ما سی و پنج روز مقاومت کردند. بغداد سه روزه تسلیم شد.

ملت ایران، به این جوانان و رزمندگانتان افتخار کنید. بعد هم که می خواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویی به مراتب کمتر از نیروی عراقی رفتند خرمشهر را محاصره کردند و حدود پانزده هزار اسیر در یکی دو روز از عراقیها گرفتند…».

وصیت نامه شهید جهان آرا

در وصیت نامه شهید جهان آرا آمده است:

«تو را شکرکه شربت شهادت این یگانه راه رسیدن به خودت را به من بنده فقیر و حقیر و گناهکارخود ارزانی داشتی تو را شکر که این تنها نعمت خدا پسنده خودت را بر این انسان ذلیل عطا فرمودی و من تنها راه سعادت خویش را شهادت در راهت یافتم و چه زیباست که من با زمان کوچکترین وسیله خود اعلاترین و ارزشمندترین ارزشها را گرفتم،و این نیست مگر لطف و عنایت پروردگارنسبت به بنده اش.

خداوندا مرا ازاین همه لطف و عنایت دورمگردان و شهادت را نصیبم کن.

من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که براین صفحه کاغذ می خواهم همچون تیغی و یا تیری برقلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند بر سر اموال این دنیا ملت را،امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند،فرود آورم.خداوندا تو خود شاهد بودی که من تعهد این آزادی را با گذران تمام وقت هستی خویش ارج نهادم و با تمام دردها و رنجهائی که بعد ازانقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های دریاهای پاریس و لندن و هامبورگ بوده اند و یا در…..

و تو ای امام،ای که به اندازه تمامی قرنها سختیها و رنج کشیدی از دست این نابخردان خرد همه هیچ دان!لحظه لحظه این زندگی برتو همچون نوح،موسی و عیسی و محمد(ص)گذشت.

ای امام!

ولی تو ای امام و ای عصاره تاریخ بدان که با حرکتت،حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی.ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند و کیست که دریابد که لحظه ای کوتاهی ازاین حرکت به هرعنوان خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسانهای حاضر و آینده تاریخ می باشد.

ای امام درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند. جوان با ایمان،که هستی و زندگی تازه خویش را در راه به هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند بله ای امام درد تو را جوانان درک می کنند اینان که ازمال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند،و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند و بدان ای امام تا لحظه ای که خون در رگ ما جوانان پاک اسلام وجود دارد. لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبرگونه تو که بخط انبیاءو تاریخ وصل است به انحراف کشیده شود.ولی ای امام من به عنوان کسی که شاید کربلای حسین را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن خون جوانان خرمشهر برمی خیزد و آن اینست.

ای امام از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهرسقوط کرد من یک ماه به طور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق خود می رفتم گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم:«ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را».