شهید محمد رضوی
شهید محمد رضوی
سید محمدتقی رضوی در سال 1334، در شهر مقدس مشهد و در خانواده‏ای مذهبی و متدین از سلسله‏ی جلیله‏ی سادات دیده به جهان گشود.

وصیت نامه شهید پاسدار محمد رضوی

بسم رب الشهداء و الصدیقین

بنام خداوندی که حاکم مطلق خون جهان و جهانیان است و بنام خدایی که انسان را هستی داد و راه چگونه زیستن و چگونه مردن را به وی نشان داد و با درود به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و با درود به تمام شهدای صدر اسلام از هابیل تا سیدالشهداء تا کربلای ایران . مختصری از وصیت خویش را بدین عنوان اعلام می دارم :

شهادت آرزوی هر پاسدار است ، مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد .امام خمینی.

ای اسلام ، ای دین مقدس ، ای مکتب خون و شهادت ، ای یاور بی کسان و مستضعفان و ای دشمن کافران و مستکبران که در راه تو چندین هزار جوان ، نوجوان ، مرد و زن شهید شده اند این چگونه جاذبه ای است که توداری ، و همه را به سوی خود می کشی . چه چیز است که هر جوان مؤمن ، هر مرد و زن مؤمن حاضرند در راه تو جان بدهند . و من به قطره قطره های خون شهیدان سوگند یاد می کنم که از تو و قرآن کریم ات پاسداری کنم و جان نالایقم را در راه پرعظمت تو فدا کنم .

و تو ای رهبر ، ای جوشیده قلب ملت ، ای روح امت که ذره ذره وجودت برای خدا و برای ملت و مکتب قرآن موجب افتخار است ، به روح مقدست سوگند یاد می کنم که از حیثیت اسلام و از ولایت فقیه دفاع کنم ، و فریاد می کنم ای آمریکای جنایتکار ، ای شوروی تجاوزگر و ای اسرائیل غاصب ، امام زمان فرمانده ماست و نائب بزرگوارش خمینی کبیر را به جای خود قرار داده است بدانید که این امت حزب الله ما به یاری خداوند و با کمک امام زمان (عج) چنان ضربه ای به شماها وارد خواهند کرد که دیگر توان حریف زدن را نداشته باشید .

باری برادر و خواهر حزب الله در این موقع و ساعتی که برای شماها پیامم را می نویسم در حساس ترین موقعیتی قرار دارم که امکان شهادت برایم زیاد است . ولی خواهر و برادر حزب الله شما که از اوایل انقلاب تا به حال با وحدت و یکپارچگی در راه ادامه انقلاب و گسترش آن به تمام جهان دوش به دوش رهبر کبیر انقلاب بوده و هستید ، از شماها می خواهم همانند اوایل انقلاب دوش به دوش رهبر کبیر انقلاب بوده و باشید تا بتوانیم بعد از بیرون راندن مزدوران بعثی از خاک عزیزمان ، قدس را آزاد کرده و مردم محروم فلسطین را نجات داده ونیز انقلابمان را به جهان صادر کنیم . و امام را هیچوقت تنها نگذارید وپشتیبان ولایت فقیه و روحانیت اصیل باشید .

و اما چند سخنی با خانواده ام دارم . اول پدرم که مرا بزرگ کرده و به من درس زندگی آموخت و در بزرگ شدن من بسیار سختی ها و رنج دیده ، من خود تا حدودی درک می کنم که بزرگ شدن یک انسان آسان نیست بلکه اول خداوند و بعد پدر و مادر است که انسان را دور از انحرافات و کجروی ها و غیره بزرگ می کنند من از پدرم می خواهم که مرا ببخشند چون طوری که پدرم می خواست برایش فرزندی باشم نشدم ولی امیدوارم با این شهادت ناقابلم بتوانم پدرم را از خود راضی کنم و او را در این دنیا و در آخرت سربلند کنم . ولی تو ای مادر از تو نیز می خواهم که همچون پدرم مرا ببخشی ، چون تو نیز همچون پدرم برایم زحمت زیاد کشیدی و در اخلاق ، رفتار من نقش به خصوصی داشتی .

مادر الان که وصیت را برایتان می نویسم بیش از دو حسرت چیزی بر دل ندارم یکی ندیدن امام که موفق به دیدارش نشدم و دیگری وقت کافی نبودن برای راز و نیاز با خدا . باری مادر عزیز وصیتی که برایت دارم این است که بعد از من صبور باشی و اصلاً ناراحت نباشی و افتخار کنی که فرزندت در راه اسلام و در راه هدفش شهید شده است و مادر امیدوارم که بعد از من برادران کوچکم را چنان بار آورید تا پس از بزرگ شدن بتوانند فرزندی مفید در جامعه بوده و راه مرا ادامه دهند . و از برادر عزیزم مهدی می خواهم با کوشش خود در سپاه ادامه داده و جای مرا در سپاه خالی مگذارند . و از برادران کوچک و خواهرم می خواهم پس از بزرگ شدن بتوانند فرد مفیدی برای اسلام باشند .

     والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

                                                                    11/2/60