وصیت نامه جواد هرمز پور با درود بی کران به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و با سلام به تمامی شهیدان اسلام و راه حق از احد، خندق ، خیبر گرفته تا بستان ، دزفول ، شوش و آبادان رسیده و با سلام به تمامی شهدایی که به دست منافقین در داخل کشور به […]
وصیت نامه جواد هرمز پور
با درود بی کران به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و با سلام به تمامی شهیدان اسلام و راه حق از احد، خندق ، خیبر گرفته تا بستان ، دزفول ، شوش و آبادان رسیده و با سلام به تمامی شهدایی که به دست منافقین در داخل کشور به شهادت رسیده اند از جمله شهید مظلوم و بزرگوار آیت الله بهشتی و شهیدان باهنر ، رجایی ، قدوسی ، مدنی و دستغیب و همه شهدایی که با خون خود نوشته اند استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی و با سلام به تمامی رزمندگان اسلام که از همه چیز خود ، از جان و مال ، زن و فرزند ، پول و خانه دست کشیدند و آمده اند جهاد کنند در راه خداوند تبارک و تعالی .
همان طور که آیه قرآن می فرماید : «الَّذینَ آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم» ایمان آورده اید و هجرت کرده اید و جهاد کرده اید در راه خدا با جان و مال های خود . شماها رستگاران عالمید .
و با سلام به ملت قهرمان ، مسلمان و خروشیده ایران که با خون و مال خود انقلاب اسلامی را یاری نموده و از سیل توطئه های دشمنان دور نگاه داشته ، سخن خود را آغاز می کنم . سلام بر پدر عزیزم و مادر بسیار مهربانم که مرا خوب تربیت کردند و در راه اسلام به خدا هدیه نمودند و به صاحب اصلی ام که همانا خداوند تبارک و تعالی می باشد به سلامتی پس دادند ، چون همه ماها امانتی هستیم نزد خدا که هر وقت خداوند خواست امانتش را پس می گیرد . آری ما به سوی خداوند باز خواهیم گشت زیرا که عاشق خدائیم و از خدائیم و خدای خود را شناخته و به یگانگی و عادلی او شهادت داده ایم .
خداوند می فرماید : آن کس که مرا طلب کند می شناسد ، و آنکس که مرا شناخت ، دوستم می دارد ، و آنکس که دوستم داشت ، به من عشق می ورزد ، آنکس که به من عشق ورزید ، دوستش می دارم ، و آنکس که دوستش داشتم ، می کشمش و آنکس را که کشتم ، خودم خون بهایش می باشم .
آری پدرم ، مادرم ،برادرانم ،خواهرانم ،همسرم و فرزند عزیزم مهدی جان ، اقوام ، خویشان ، دوستان ، همرزمان ، و شما ای ادامه دهندگان راهم سلامم را بپذیرید ، اگر خدا کرد من شهید شدم ناراحت نشوید . هر وقت مرا به یاد می آورید خدا را ذکر کنید . برای شهدای اسلام فاتحه بخوانید . خودتان را به اسلام هرچه نزدیکتر کنید . رهبر انقلاب را دعا کنید . علمای بزرگ را دعا کنید . روحانیون را پشتیبان باشید . ولایت فقیه را ولایت پیغمبر اکرم (ص) بدانید .
دعا کنید تا خداوند فرج آقا امام زمان (عج) را نزدیکتر بگرداند و تا انقلاب مهدی امام خمینی را برای ما نگهدارد . آری برای ناامیدی هرچه بیشتر منافقین وقتی پیکر گناهکارم را به دوش گرفته و به گورستان می برید دستهایم را از تابوت بیرون بیاورید تا همه بدانند چیزی با خود نبرده ام . چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند کورکورانه کشته نشده ام . بر سینه ام یخ بگذارید تا به جای مادرم برایم گریه کنند . لبهایم را نپوشانید تا شاهد سرودن تکبیرم باشند .
شکمم را با کارد کوچک و ارزان قیمت آشپزخانه ام چاک نموده و قلب غمگین و پر آرزویم که آرزویش لطف به بچه های وامانده از مادر و اخلاص یتیم های کوچولوی دیارمان بوده بیرون آورید تا لحظه ای خون سیاه درونش نمایانگر واقعیات گفتارم باشد و سرانجام کفش پر وصله ام را روی قبرم بگذارید تا عابرین روستاهایمان شاهد باشند که مستضعفین یاران امام بوده اند و اگر مقدور بود قاب عکسی بی زرق و برق درون مقداری مشما گذاشته و کنار کفش هایم بگذارید ، چشم های به حدقه رفته و گونه های سختی کشیده ام شاهدی دیگر باشد.
برای آنهایی که کنار قبرم نشسته اند حتی یک ذره تعریف و تمجید ننمائید تا به جسم رنجورم بیشتر نگاه نمایند و محرومیت هایم را بیشتر حس نمایند . بچه های یتیم و دخترهای بی مادر را یواش و ملایم از مرگم خبر نمائید تا قلبشان اندوهگین نگردد به کنار جوی آب و چشمه سارهای دیارمان بروید و به آنها بگوئید زمانی که درون آب قشنگ و زلالتان ادای غسل می نمودم ، بر تمیز بودنم گواهی دهند .
حاشیه دیوار گلی خانه مان را که هر بامداد پیران مومن وبچه های معصوم برای کنار آفتاب انتخاب می نمودند و جای من گنهکار در میانشان سنگینی می نمود ، اکنون جای مظلوم و مومنی باشد تا شاید یادشان افتم و به خدایشان طلب آمرزش نمایم . و به طبیعت قشنگ روستایمان و پرندگان به شاخه های خشک و تر شده درختان بگوئید شاید زمانی برای شما ظالمی بودم ، مرا ببخشید . همه و همه پیر و جوان ، سالم و بیمار برایم به درگاه خداوند طلب عفو نمائید ، این بود قسمت ناچیزی از واقعیت های درونم به مومنین و بازماندگان تا اینکه حداقل نام و نشانم با بمب و خمپاره های ظالمان نابود نگردد .
من کوچکتر از آنم که بتوانم برای ملت پیام بفرستم ، امام ملت شهید پرور و مردم بویراحمد همان طوری که اماممان فرمودند که ملت در صحنه هستند و در صحنه بودن خود را نشان دادید . این چند کلمه را بپذیرید ، ما انقلاب نکردیم برای شکم . منظورم این است که اگر کمبودی باشد از نظر اقتصادی تحمل کنید . دولت را تضعیف نکنید . تضعیف دولت ، تضعیف امام است . تضعیف امام ، تضعیف اسلام است .
نگذارید که دشمنان داخلی و خارجی بین شما نفوذ کنند . روز به روز وحدت خودتان را حفظ کنید که ما پیروزیم .به معلمان مسلمان و متعهد همان طوری که امام فرمودند ، مدرسه سنگر است ، سنگر ها را حفظ کنید . شما معلمان عزیز امید کشور هستید . سرنوشت این بچه های معصوم به دست شماست . امیدوارم که خداوند این توان را به شما معلمان عزیز بدهد . که این بچه ها را در جهت اسلام تربیت کنید و تربیت شماست که کشور را از وابستگی فرهنگی نجات می دهد .
وصیت دیگرم به اداره های دولتی این است که مردم را اذیت نکنید و خود را خدمتگزار به این اسلام و مردم بدانید . از کشاورزان و دامداران عزیز می خواهم که در کار خود جدیت بیشتری به خرج بدهند و تولید را به هر قیمت افزایش بدهند تا از وابستگی اقتصادی نجات پیدا کنند . از بازاریان عزیز می خواهم که آن مردم دور افتاده و بیچاره را در حقشان انفاق کنند ، گرانفروشی نکنند . چون ما باید حیات اخروی داشته باشیم نه دنیوی .
در آخر از همه ملت می خواهم که پشتیبانی خودتان را به امام امت خمینی کبیر و روحانیون متعهد و دیگر نهادهای انقلاب اسلامی را حفظ کنید و در صحنه بودنتان را عملاً نشان دهید و بچه هایتان را باز ندارید تا اسلام هر وقت احتیاج به جوان داشت ، بسیج شوید و دمار از روزگار ظالمان و کفار و منافقین دربیاورید در ضمن از سپاه می خواهم که پسرم مهدی را زیر چتر فرهنگی خود بگیرند تا در آینده ادامه دهنده راه پدرش باشد ، خداوند پشت و پناه همه شما باشد .
خدایا خدایا تو را به جان زهرا تاانقلاب مهدی خمینی رانگهدار
والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته