وصیت نامه حاج سید حسن شاهچراغی اول اسفند ۱۳۶۴
‹‹ بسم الله الرحمن الرحیم ››
اینجانب سید حسن فرزند سید شاه چراغی با آرزوی شهادت برای خویش و پیروزی برای اسلام و انقلاب اسلامی بنا بر وظیفه اسلامی وصیت نامه خود را باختصار می نگارم .
با اعتقاد راسخ به وحدانیت خداوند و حقانیت معاد و بهشت و جهنم و کلیه اصول و فروع دین شریف اسلام خداوند را سپاس می گویم که توفیق داد تا سربازی حقیر برای اسلام و جمهوری اسلامی باشم و پیروی کوچک برای رهبر بزرگ انقلاب اسلامی امام خمینی و لحظه ای از عمرم در دوران تکلیف گذشته مگر اینکه در اندیشه تعالی اسلام و گسترش مکتب جعفری بودم .
گرچه در عمل ضعف و نقص فراوان داشته ام و از آنچه را که در پیشگاه خداوند انجام داده ام جز شرمساری و خجلت چیزی نمی بینم . مطمئنم اگر فضل و رحمت الهی شاملم نشود شایسته بدترین عذابها و عقابها می باشم . خداوندا از تو می خواهم شهادت نصیبم کنی تا شاید در خیل پر برکت شهیدان و صفای روح آنان بهره ام گردد و یا از بدرقه خالصانه هزاران مسلمان که در تشیع شهیدان مشارکت می کنند و آثار برکتی که این خونها دارد ذره ای هم هدیه من باشد و موجب نجات این روح آلوده و این جان وابسته گردد .
پروردگارا مرا و خاندانم و دوستانم را با شهادت من سرافراز فرما .
شادمانم که از اموال دنیا چیز فراوانی ندارم . کتابهایم را به کتابخانه حضرت ابوالفضل بدهید تا مورد استفاده عام قرارگیرد . اثاثیه خانه در اختیار همسرم باشد . از بقیه حداقل پنج ماه روزه برایم سفارش دهید و احتیاطاً چند ماه نماز . هر کس ادعای طلبی کرد در حد مقدور تأمین نمایید . وصی من پدر بزرگوارم عالم عامل آقای سید سبح شاه چراغی است که به شیوه مذهب و عرف آشنایند و هر چه مصلحت دیدند عمل می کنند .
دوست دارم فرزندانم برای اسلام تربیت گیرند و در صورت امکان در حوزه علمیه درس بخوانند تا شاید خلف صالح عاملی برای نجات من از اینهمه گناهان دست و پاگیر باشند و خدمتگذارانی پاک و فداکار برای اسلام و انقلاب . از برادران و خواهران و پدر و مادر و همسر وفادار و مؤمن خود می خواهم که مرا حلال نمایند و از گویاییهایم بگذرند و هیچ گاه از دعای خیرشان بی نصیبم ننمایند . مرا در جمع شهیدان شهر دامغان دفن کنید تا از دعای مردم شهر بهره برم و نشانه ای باشد بر اینکه جز خدمت قصدی نداشته ام و جز سربلندی و ایمان محکم و ترقی برای دامغان چیزی نمی خواهم .
امروز که این سطور را می نویسم در دل خویش نسبت به هیچ کس و هیچ گروهی جز ملحدان و منافقان آدم کش و دشمنان اسلام احساس رقابت و حسادت و ناراحتی نمی کنم و اگر حقی به کسی داشته ام از آن می گذرم ، باشد که آنان نیز برای خدا از حقوقشان نسبت به من بگذرند و دعایشان را همیشه برای من بفرستند .