شهید مصطفی چمران – بخش پنجم - رسانه خبری، علمی و فرهنگی رزمندگان شهید مصطفی چمران | رسانه خبری، علمی و فرهنگی رزمندگان
شهید مصطفی چمران – بخش پنجم

شهید مصطفی چمران پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر ،‌اصرار داشت نیروهای ما هرچه زودتر ، قبل از این دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند ، به سوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و شهید چمران خود طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری رزمندگان جان بر کف ستاد جنگهای نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.

فتح دهلاویه ، در نوع خود عملی جسورانه و خطرناک و غرور آفرین بود . نیروهای مومن ستاد پلی بر روی رودخانه کرخه زدند ، پلی ابتکاری و چریکی که خود ساخته بودند . از رودخانه عبور کردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاویه را به یاری خدای بزرگ فتح کردند . این اولین پیروزی پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا بود که به عنوان طلیعه پیروزیهای دیگر به حساب آمد .

در سی ام خرداد ماه سال شصت ، یعنی یک ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر ،‌در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهادهای نظامی خود ،‌از جمله حمله به بستان را ارائه داد .

این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که شهید چمران در آن شرکت داشت و فردای آن روز ، روز غم انگیز و بسیار سخت و هولناکی بود .

به سوی قربانگاه

در سحرگاه سی و یکم خرداد ماه شصت ، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود . غمی مرموز همه رزمندگان ستاد ، به خصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود . دسته ای از دوستان صمیمی او می گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می نگریستند . از در و دیوار ، از جبهه و شهر ،‌بوی مرگ و نسیم شهادت می وزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثه ای بزرگ و زلزله ای وحشتناک بودند .

شهید چمران یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظه حرکت وی ، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت : « همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند ، عباس علمدار او ( رستمی ) هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین (ع) آماده حرکت به جبهه است . »

همه اطرافیانش به هنگام خروج از ستاد با او وداع می کردند و با نگاههای اندوهبار تا آنجا که چشم می دید و گوش می شنید ، او و همراهانش را دنبال می کردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی می کرد .

شهید مصطفی چمران ، شب قبل در آخرین جلسه مشورتی ستاد ، یارانش را با وصایای بی سابقه ای نصیحت کرده بود و خدا می داند که در پس چهره ساکت و آرام و ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی ،‌رستن از غم و رنجها ،‌شنیدن دروغ و تهمتها و دم برنیاوردنها از شوق شهادت برپا بود . چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسیده بودند و اینک او خود به قربانگاه می رفت .

سالها یاران و تربیت شدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت وخود در اشتیاق شهادت سوخت ، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش های سخت محک می زد و می آزمود ، او را هرچه بیشتر می گداخت و روحش را صیقل می داد تا قربانی عالیتری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید و بگوید : انی اعلم ما لا تعلمون . « من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید . »

شهید مصطفی چمران به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد . برای آخرین بار یکدیگر را بوسیدند و باز هم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید . همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد ، شهادت فرمانده شان ، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی ، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره ای نورانی و دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار ، گفت « خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد ، می برد . »

خداوند ثابت کرد که او را دوست می دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند .

تاریخ انتشار :

30 خرداد 1400 - 12:03

بازدید :

704 بازدید

ارسال توسط :

[ ]

لینک کوتاه :

https://razmandegan.org/site/?p=2684

به اشتراک بگذارید :