سال ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یک روز شهید سید علی اندرزگو به من گفتند در رابطه با کار مبارزه و تهیه پول برای خرید اسلحه و مواد منفجره، آقای رجایی از کسانی بود که با من همکاری زیادی داشت و رابط بین من و بازار بود.
در قبال این کمک ها قبوضی به فرد کمک کننده داده میشد که بر روی آن عنوان خیریه درج شده بود، بدین سبب ساواک هیچگاه نتوانست برای تهدید جمع آوران این وجوهات و پرداخت کنندگان آن بهانهای داشته باشد.
«به خاطر مشکلاتی که در اروپا برای مبارزه پیش آمده بود پوششی درست شد که آقای رجایی از طرف جمع ما به آنجا برود. با سفر ایشان کار خیلی خوبی انجام شد و ایشان رابطه محکمی را برقرار کردند و راههای ارتباطی را برای تبادل پیام و مسائل دیگر مبارزه بنا گذاشتند که بعدها هم خودشان آن را اداره میکردند. ما هم اگر کاری در رابطه با لبنان و فرانسه داشتیم به ایشان میگفتیم.»
شهید محمدعلی رجایی به دلیل ارتباط گستردهای که با کادر اولیه رهبری سازمان مجاهدین خلق داشت، بعضی از این کمک ها را از طرق دوستانی که مانند او با این سازمان همکاری داشتند و در هیئت مؤتلفه هم فعال بودند، به شبکههای خارجی سازمان ارسال میکرد. مهدی غیوران یک بار از طرف ایشان مأموریت یافت چمدانی پر از اطلاعات و اسناد و پول را به رابط سازمان در فرانسه برساند. وی پس از آنکه موفق به این امر نشد چمدان را به صادق قطب زاده تحویل داده و به ایران بازگشت. اما پس از مدتی مجدداً از طرف شهید رجایی مأموریت یافت به پاریس مراجعت و چمدان را از قطب زاده تحویل بگیرد.
شهید رجایی به دلیل عدم تجربه برخی رهبران سازمان نظیر احمدر ضایی در هدایت سازمان با این که هیچگاه به عضویت سازان مجاهدین خلق در نیامد تلاش میکرد در تصمیم گیریهای بجا آنان را یاری دهد.
در سال ۵۰ به احمد رضایی گفتم میتوان طی یک شناسایی و عملیات، امام جمعه تهران را ترور کرد. احمد این پیشنهاد را پذیرفت و من به دنبال مقدمات کار رفتم، وقتی احمد را از پیشرفت کار با خبر ساختم شهید رجائی گفت من با این کار موفق نیستم، چون اگر شما فردا امام جمعه را کشتید ساواک به همین بهانه به سراغ روحانیون مبارز ما رفته و آنها را خواهد کشت و کار را هم به اسم ما تمام میکند. پس از این نظر پخته و سنجیده شهید رجائی، ما از انجام عملیات صرفنظر کردیم.