چمران از اول انقلاب در عرصههای حساس حضور داشت. رفت کردستان و در جنگ هایی که در آنجا بود حضور فعال داشت؛
بعد آمد تهران و وزیر دفاع شد؛ بعد که جنگ شروع شد، وزارت و بقیهی مناصب دولتی و مقامات را کنار گذاشت و آمد اهواز،جنگید و ایستاد تا در ۳۱ خرداد سال ۶۰ به شهادت رسید. یعنی برای او مقام ارزش نداشت، دنیا ارزش نداشت،جلوههای زندگی ارزش نداشت.
اینجور هم نبود که یک آدم خشکی باشد که لذات زندگی را نفهمد؛ بعکس، بسیار لطیف بود، خوشذوق بود،
عکاس درجهی یک بود – خودش به من میگفت من هزارها عکس گرفتهام، اما خودم توی این عکسها نیستم؛
چون همیشه من عکاس بودهام – هنرمند بود. دل باصفائی داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود؛
شاید در هیچ مسلک توحیدی و سلوک عملی هم پیش کسی آموزش ندیده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.
انسان باانصافی بود. لابد قضیهی پاوه را شماها میدانید که در پاوه بر روی بلندیها، بعد از چند روز جنگیدن، مرحوم چمران با چند نفرِ معدودِ همراهش، محاصره شده بودند؛ ضد انقلاب اینها را از اطراف محاصره کرده بود و نزدیک بود به اینها برسند که امام اینجا از قضیه مطلع شدند، و یک پیام رادیوئی از امام پخش شد که همه بروند طرف پاوه؛
دوی بعدازظهر این پیام پخش شد؛ ساعت چهار بعدازظهر من توی این خیابانهای تهران شاهد بودم که همین طور کامیون و وانت و اینها بودند که از مردم عادی و نظامی و غیر نظامی از تهران و همین طور از همهی شهرستان های دیگر، راه افتادند بروند طرف پاوه. بعد از قضیهی پاوه که مرحوم شهید چمران آمده بود تهران، توی جلسهای که ما بودیم به نخستوزیرِ وقت گزارش میداد که بین اینها هم از قدیم یک رابطهی عاطفیای وجود داشت.
مرحوم چمران توی آن جلسه اینجوری گفت: وقتی ساعت دو پیام امام پخش شد، به مجرد پخش پیام امام و قبل از آنی که هنوز هیچ خبری از حرکت مردم به آنجا برسد، ما احساس کردیم که کأنه محاصره باز شد. میگفت: حضور امام و تصمیم امام و پیام امام آنقدر مؤثر بود که به صورت برقآسا و به مجرد اینکه پیام امام رسید، کأنه برای ما همهی آن فشارها به پایان رسید؛ ضد انقلاب روحیهی خودش را از دست داد و ما نشاط پیدا کردیم و حمله کردیم و حلقهی محاصره را شکستیم و توانستیم بیاییم بیرون.
آنجا نخستوزیر وقت خشمگین شد و به مرحوم چمران توپید که ما این همه کار کردیم، این همه تلاش کردیم، تو چرا همهی این را به امام مستند میکنی؟! یعنی هیچ ملاحظه نمیکرد؛ منصف بود. بااینکه میدانست که این حرف گلهمندی ایجاد خواهد کرد، اما گفت.