به گفته بسیاری از آشنایان و نزدیکان شهید سید مرتضی آوینی
او در جوانی متحوّل شد و زندگی او در آغاز دهه ۱۳۴۰ با سالهای انقلاب فرق بسیار داشت.
گذشته او، کمتر در رسانههای ایران مورد بررسی قرار گرفته و برای بسیاری صحبت از گذشته او محدوده ممنوعهاست.
ابراهیم حاتمی کیا در یادداشتی در شهروند امروز مینویسد:
«آیا کسی مرتضای قبل از انقلاب را میشناسد. آنانی که در آن دوران با او حشرونشر داشتهاند از مرتضای تثبیت شده بعد از شهادتش راضیاند؟»؛ و دخترش کوثر معتقد است برای برخی « آوینی خوب، آوینی مردهاست.»
آوینی در سال ۱۳۴۴ به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد.
او که در آغاز خود را « کامران آوینی » معرفی میکرد، به اشعار فروغ فرخزاد، احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث علاقه داشت.
به ظاهر خود میرسید، کراوات میزد، و به فلسفه غرب علاقهمند بود.
خودِ شهید سید مرتضی آوینی دربارهٔ جوانیش میگوید:
«… تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر.
من از یک « راه طی شده » با شما حرف میزنم.
من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام.
به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفتهام. موسیقی کلاسیک گوش دادهام، ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده دربارهٔ چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام.
من هم سالها با جلوهفروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام، ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام،
و کتاب «انسان موجود تکساحتی» هربرت مارکوزه را طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:
«عجب! فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد… »
اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشاندهاست که ناچار شدهام رو دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم
و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی » هرگز جایگزین « دانایی » نمیشود،
و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمیآید.
باید در جستجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس براستی طالبش باشد، حقیقت را خواهدیافت و در نزد خویش نیز خواهدیافت…
و حالا از یک راه طی شده با شما حرف میزنم.»
شهید آوینی قبل پیروزی انقلاب با سینما آشنا بود.
اما فقط در حوزه ادبیات فعالیت داشت،
حضور امام (ره) و تحولات عظیم انقلاب او را نیز متحول ساخت تا آنجا که تمام نوشتههایش را در چند گونی ریخت و سوزاند.
اینجا بود که تصمیم گرفت دیگر چیزی از حدیث نفس ننویسد و خود را در عشق به الله فانی سازد.
سال ۱۳۵۷ تجربهای تازه را از زندگی آغاز کرد و با مریم امینی همراه و همسفر شد.
شهید سید مرتضی آوینی در اواخرسال بعد (۱۳۵۸) در جهاد سازندگی به فعالیت پرداخت،
به روستاها رفت تا به قول خودش برای خدا بیل بزند.
اما یکباره تصمیم گرفت تا زندگی هموطنانش را به تصویر بکشد و این گونه حقیقت و مظلومیت این ملت را به جهانیان نشان دهد.
او از غائله گنبد، سیل خوزستان، ظلم خوانین ( مستند خان گزیدهها) و غائله خسرو و ناصر قشقائی فیلمبرداری کرد.
پس از آن نیز در جبهههای جمگ حاضر شد از خرمشهر که هنوز سقوط نکرده بود شروع کرد و بعد مجموعه حقیقت را در آبادان ساخت.
شهید سید مرتضی آوینی در روز بیستم فروردین ۱۳۷۲ در منطقه فکه در حال بررسی لوکیشن فیلم مستند شهری در آسمان، به همراه محمد سعید یزدانپرست با مین برخورد کرد و بر اثر اصابت ترکش مین باقیمانده از جنگ ایران و عراق به شهادت رسید.