شهید احمد دادخواه در دومین روز از آبانماه سال ۱۳۳۷ در شهر آبادان چشم به جهان گشود. پس از چند سال بههمراه خانواده به اصفهان عزیمت کردند. وی دوران متوسطهاش را در دبیرستانهاى حافظ، ابونعیم و صائب اصفهان گذراند. در طى دوران تحصیل شاگردى موفق و ممتاز بود. در سال ۵۶ به دانشگاه صنعتى اصفهان در رشته مهندسى برق راه یافت و این سر فصلى جدید درفعالیتهاى سیاسى مذهبىاش شد.
به دنبال پیروزى انقلاب اسلامى، با مشاهده عملکرد دولت موقت وشیوههاى اصلاحى به جاى روشهاى انقلابى خیلى زود از آن قطع امید کرد، امّا با توجه به اینکه دشمنان داخلى و خارجى با متوسل شدن به انواع حیلهها و مکرها از اشتباهات و ضعفهاى دولت موقت در جهت نابودى اهداف آتى انقلاب نو پاى اسلامى استفاده مىنمودند، بسیار هوشیارانه به انتقادسازنده از عملکرد انقلابى و اسلامى آنها مىپرداخت.
حضور در جبهههای حق علیه باطل
با شروع جنگ تحمیلى هنوز مدت زیادى از تجاوز مزدوران بعثى به خاک میهن اسلامى نگذشته بود که راهى جبهه شد و در کنار برادران جهادگر به خدمت مشغول شد.
در آغاز چهارمین سالگرد پیروزى انقلاب اسلامى در تأیید بیعتش با رهبر و شهیدان گلگون کفن، مدتى را در جبهه بود و با شنیدن زمزمه آزادسازى خونین شهر، جهت شرکت در عملیات بیت المقدس مجدداً عازم کربلاى خوزستان شد و به عنوان مسئول واحد مشترک مهندسى رزمى سپاه، جهاد وارتش در محور فارسیاب انتخاب گردید. برای دربافت اطلاعات بیشتر با رزمندگان همراه باشید.
به روایت جمعی از همرزمان شهید احمد دادخواه
تلاش او در انجام وظیفه خطیرش علی رغم بُعد وسیع کار نه تنها مشکلات را هموار میساخت، بلکه دیگران را نیز در یاری رساندن به رزمندگان جبهه راسختر میساخت، ایمان و اراده قوی او همراه با چهره همیشه خندانش خستگی شبانهروزی کار را از تنها بدر میآورد و “عامل” بودنش درکار به جای” آمر” بودن مشوق و محرکی بود برای برادران همکارش و جمیع این صفات بود که او را در مسئولیت جدیدش نیز محبوب قلوب ساخته بود.
بسیار با هوش بود. نوبت اولی که به جبهه نورد رفتیم، با آنکه همه ما از مهندسی جنگ و کارهای عملیاتی – خاکی اطلاعات کمی داشتیم، او خیلی سریع بر امور مسلط شد.
فرد ساکتی بود، امّا در عین حال خونگرم بود. به حرف و درد دل همه گوش میکرد و با نیروهای ساده و تدارکاتی و تحت امرخود چنان صمیمی و مهربان رفتار میکرد که کسی متوجه نمیشد او فرمانده است.
با همه ارتباط برقرار میکرد. گویی روان شناسی و جامعه شناسی میدانست. کار نیروهای مهندسی بیشتر در شب بود، او برای هر شب یک شعرحماسی یا یک حدیث و یا آیههای از کلام الله مجید که جنبههای حماسی داشت، انتخاب میکرد و برای همه قرائت میکرد. به این ترتیب، همه خستگی از تنشان میرفت.
شب ها مقر ایشان عبادتگاه بود. ما با وجود مشکلات فراوان، وقتی وارد مقر او میشدیم، دیگر خستگی از تنمان پر میکشید. رابطهاش با بچههای مقر حالت مرید و مرادی داشت، طوری بود که همه میدانستند: اگرچیزی را نباید اطلاع داشته باشند، سؤال نمیکردند.
در هر جا از پشت جبهه که نیاز بود، داوطلب میشد. بارها از زبان خود او شنیدم که : « تلاش ما، مقابله با آتش توپخانه نیست. در جبههها اگر آتش توپخانه هم خاموش شود، باید در جبهههای سیاست و اقتصاد بجنگیم. بنابراین، وظیفه داریم که خودمان را در ابعاد مختلف آمادهکنیم تا به اهدافی که انقلاب اسلامی و شهیدان داشتهاند، برسیم».
دادخواه از اولین نیروهایی بود که ابتکار فعالیتهای مهندسی رزمی را بنیان نهاد و این تولدی بود برای واحد مهندسی رزمی جهاد که تا پایان دفاع مقدس به حدنهایی تکامل رسید و در شکل گردان عملیاتی آبی و خاکی به موفقیتهای چشمگیری دست یافت.
در شرایط عادی منطقه و در حالات پدافندی که عملیات وجود نداشت، برادران را گروه گروه میکرد و آنها را سازماندهی مینمود. به آنها آموزش میداد و اهمیت زیادی برای امر یادگیری مهندسی رزمی قایل بود. برای ایجاد مهارت در برادران جهادگر، نقاط ضعف عملیاتهای گذشته را پیگیری و بررسی میکرد و در پشت جبهه صحنهها را شبیه سازی مینمود و نیروها را متناسب با شرایط عملیات آموزش میداد تا در شب عملیات مشکلی پیش نیاید.
احمد دادخواه به سختی از محیط خدمت به مردم جدا میشد اما وقتی خدا او را خواست دیگر یارای ماندن نداشت.
قبل از شروع عملیات بیت المقدس مأمور شدیم غرب کارون را سر پل بزنیم، غرب کارون هم آنموقع دست دشمن بود و ما چند نیروی ژاندارم داشتیم که در اختیار ما بودند . رفتم جلو ؛داشت نیروهایش را توجیح میکرد که چگونه جلو بروند. به دادخواه گفتم امشب شب حساسی است و قرار است شما برگردید عقب و در کنار آقا مرتضی قربانی باشید. احمد با تندی گفت: من بچههای مردم را آوردهام اینجا تا عملیات انجام دهند، حالا خودم بروم کنار قربانی و در عقبه باشم این چه برخوردی است و نپذیرفت که برگردد. حالا مرتضی قربانی هم با نفربر خودش جلو بود اما احمد قبول نکرد در نفربر باشد و فقط پذیرفت یک سری هم به نفربر بزند.
برنامهریزی شد تا احمد دادخواه همراه ما بیاید و جاده حسینیه را مرتفع کند. درگیری سنگینی شد و اگر ما شکست میخوردیم باز هم تا خرمشهر میآمدند پس کار سنگینی بود. لذا از سر شب بچههای دادخواه شروع کردند کنار جاده به خاکریز زدن تا صبح که لشگر ۵۶ آمد و همه نماز صبح را خواندیم، قرار شد که برویم جلو تا کار بچهها را ببینیم حدود دو سه کیلومتر روی جاده حسینیه آمده بودیم، در حالی که هوا تاریک و روشن بود و ما نور شلیک را میدیدیم من به احمد گفتم دادخواه برو پائین جاده، اما کمی تأمل کرد بقایای تانکهای دشمن در حال فرار او را هدف قرار دادند. در صبحگاه شب اول عملیات روز هفدهم اردیبهشت۶۱ در مرحله دوم بیت المقدس هنگامی که طلوع خورشید همه جا را نور باران میکرد، روح او به دیار معشوق شتافت و به شهادت نایل شد.