شهید محمدعلی رجایی - بخش اول - رسانه خبری، علمی و فرهنگی رزمندگان شهید محمدعلی رجایی | رسانه خبری، علمی و فرهنگی رزمندگان
شهید محمدعلی رجایی – بخش اول

شهید گرانقدر محمدعلی رجایی در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی در خانواده ‏ای متدین در شهرستان قزوین چشم به جهان گشود.

پدر بزرگوار او مرحوم کربلائی عبدالصمد در بازار به شغل علاقبندی(تکمه فروشی و وسایل خرازی) روزگار می‏گذرانید و از اعضای ثابت انجمن منتظرین امام زمان(ع) قزوین به شمار می‏رفت. کربلائی عبدالصمد با همیاری دوستان دیگر بازاری خود که عموماً از افراد متدین و متعهد بودند با پرداخت مبالغ مختصری به دوام جلسات و بقای این انجمن کمک می‏کردند .

نقش این انجمن در دورانی که روسها در قزوین حضور داشتند و افکار غیر مذهبی و مارکسیستی خود را در بین جوانان ترویج می‏نمودند در جهت مصونیت از آسیب‏ پذیری جوانان قزوین بسیار حساس بود. مرحوم کربلائی عبدالصمد در چنان مرحله‏ ای از تدین قرار داشت که رژیم پهلوی(اول) را رژیمی غاصب و معامله با مأموران دولت پهلوی را حرام می‏دانست مثلاً اگر ناچار می‏شد جنسی را به مأمور دولت بفروشد وجه آن را با بقیه پول های خود مخلوط نمی‏کرد بلکه در جایی مستقل نگه می‏داشت تا در مصارفی مانند پرداخت عوارض و مالیات… آن را به خود دولت برگرداند.

مادر شهید رجایی زنی پاکدامن و متدین بود که در بین اعضای فامیل از شخصیت و احترام خاصی برخوردار بود. پس از درگذشت شوهر در سال ۱۳۱۶ دامان پاک و پرمهر این بانوی فداکار کانون تربیت شهید رجائی گردید.

شهید محمدعلی رجایی پس از مرگ پدر آنگونه که در خاطرات خود گفته است، با نظارت دائی و مساعدت برادر بزرگ خود دوران حساس طفولیت را سپری کرد. از همان آغاز با علاقه و استعدادی که از خود نشان می‏داد به همراه برادر بزرگ خود در جلسات و هیئت ‏های مذهبی عزاداری نوجوانان محلی که در آن زندگی می‏کرد، شرکت می کرد. در ایام عزاداری سالار شهیدان بارها دیده می‏شد این نوجوان کم سن و سال با جثه لاغر و ضعیفی که داشت در پیشاپیش صفوف نمازگزاران می‏ایستد و به مردمی که به خوبی پدر او را می‏ شناختند خطاب می‏کند که مردم من محمد یتیم هستم و پس از آنکه حال و هوای مجلس را دگرگون می‏کرد دفترچه کوچک نوحه خود را در می‏آورد و برای مردم نوحه می‏خواند.

از همان آغاز خصوصیات منحصر بفردی که در او دیده می‏شد، شخصیتی قابل توجه را در اذهان برای وی در آینده ترسیم می‏نمود.

فوت پدر، خانواده را دچار تنگی و سختی معیشت کرد تا جای که محمدعلی که دوران تحصیل ابتدایی خود را در دبستان ملی فرهنگ می‏گذرانید ناچار شد در این دوره بجای اینکه مانند سایر همسن و سال های خود به بازی ها و سرگرمی های دوران کودکی بپردازد، در مغازه یکی از بستگان نزدیک خود در بازار قزوین ضمن تحصیل به کار مشغول شود، که این امر تا پایان دوره تحصیلات ابتدایی او ادامه داشت.

محمدحسین، برادر بزرگ شهید رجائی از دوران شاگردی برادر خود در بازار قزوین خاطره عجیبی دارد که حاکی از ظهور تدریجی ابعاد برجسته شخصیت شهید رجائی است، وی می گوید:

«صاحب مغازه‏ای که برادرم شاگردی او را می‏کرد به دلیل کمی سن و یتیم بودن وی، گاهی با او رفتاری از روی ترحم داشت اما محمدعلی که نمی‏خواست با او رفتار ترحم آمیزی بشود، این رفتارها را نمی‏پسندید و عکس العمل نشان می‏داد.»

گاهی هم که از برخی اعضای فامیل چنین رفتاری را می‏دید به اعتراض می‏گفت:

من می‏دانم چون پدرم را از دست داده و یتیم هستم این برخوردها را با من می‏کنید.»

دوران نوجوانی:

دوران نوجوانی و جوانی شهید محمدعلی رجایی آکنده از نکات جالب است. به رغم آنکه محیط رشد وی یک محیط مذهبی بود اما در میان هم سن و سال های او رفتار ناپسند شیوع فراوان داشت و محمدعلی جدا از آنکه در هیچ یک از اعمال و رفتار ناپسند همسالان خود مشارکت نکرد، بلکه تلاش نمود با فراهم‏ کردن وسایل ورزش باستانی، توجه آنها را به ورزش معطوف نماید.

اوقات فراغت او به درس و مطالعه می‏گذشت، به نحوی که اهتمام او به مطالعه دروس زبانزد اعضای فامیل بود. بارها دیده می‏شد در محافل گرم و صمیمی خانوادگی کتاب درسی خود را می‏گشود و بی‏اعتنا به حوادث اطراف خود که معمولاً برای یک نوجوان جذاب است، مشغول مطالعه یا انجام تکالیف درسی خود می‏گردید.

شهید محمدعلی رجایی برخی دیگر از اوقات فراغت خود را به زیارت امامزاده شاهزاده حسین و دیگر بقاع متبرکه قزوین اختصاص می‏داد. وی با درآمد مختصری که از بازار بدست می‏آورد در روزهای جمعه دوچرخه ‏ای کرایه می‏کرد و با هم سن سال های خویشاوند خود از صبح تا بعدازظهر به تفریح و زیارت می‏پرداخت.

از عادت خوب او در این دوران آن بود که روزهای جمعه بر تربت پدر و برادرش که در نزدیکی شاهزاده حسین مدفون شده ‏اند حاضر می‏شد و فاتحه می‏خواند و برای آنها طلب آمرزش و رحمت می‏کرد.

در این دوران مادر شهید رجایی با فداکاری هر چه تمامتر فرزندان خود را تربیت می‏کرد. شهید رجایی از این دوران و فداکاری مادرش چنین گفته است:

«مادرم با تلاش و کوشش و حفظ شدید حیثیت خانوادگی در بین همه فامیل، ما را با یک وضع آبرومندانه‏ ای اداره می‏کرد و برای اداره زندگی‏مان به کارهای خانگی که آن موقع معمول بود نظیر شکستن و هسته کردن بادام و گردو و فندق و از این قبیل کارها می‏پرداخت.تنها دارایی قابل ملاحظه ما یک منزل کوچک بود که زیرزمینی داشت . مادرم با تلاش پیگیر در آن زیرزمین اقدام به پاک کردن پنبه و هسته کردن بادام و گردو و … می نمود و زندگیمان را به طرز آبرومندانه ‏ای اداره می‏کرد. اغلب اوقات سرانگشتانش ترک داشت وقتی علت آن را می‏پرسیدند اظهار می‏کرد در اثر شستن ظروف و لباس و کارهای منزل چنین شده است.»

تاریخ انتشار :

17 اردیبهشت 1400 - 17:58

بازدید :

685 بازدید

ارسال توسط :

[ ]

لینک کوتاه :

https://razmandegan.org/site/?p=2812

به اشتراک بگذارید :